شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکس ...
تورهایم خالی است ..کوسه های گرسنه تورهایم را شکم دریده اند .آنچه که ندارم هم به یغما می رود ..دلم پر است اما هیچکس غصه هایم را به تاراج نمی برد