لکستان_سرتیل_مور_چمری
توصیف ویلیام پرایس از شکوه دختر لک
تقدیم به همتبارانم بهویژه زنان و دختران که نقش بارزی در انتقال زبان به فرزندان دارند
ویلیام پرایس حدود 200سال پیش به سیاهچادرهای عشایر لک در زهرانچای زنجان میرود و در منزل رئیس سالخوردهی طایفه اطراق میکند. پسر جوان رئیس طایفه از ماجرای دلدادگیش نسبت به دختری هم سن و سال از سیاهچادرهای همسایه و سختگیریهای پدرش برای دیدن دختر میگوید. پرایس با شنیدن جزئیات ماجرا آن را به داستان لیلیومجنون تشبیه کرده و تصمیم میگیرد به سیاهچادر خانوادهی دختر برود.
توصیف جالب ویلیام پرایس پس از دیدن آن دختر:
«بعد از گرفتن آدرس سیاهچادر محل سکونت دختر، به آنجا رفته و خودم را برای خانوادهی او معرفی کردم. تنها فرزند آن خانواده یعنی همان دختر جذاب در سنی نزدیک به ازدواج بود. قد بلند و تناسب اندام خوبی داشت. او مانند زنان لوند کشور ما چندان اهل نمایش نبود. صورت سبزهی زیبا، چشمان مشکی و گونههای سرخ شدهای مانند گل رُز داشت. موهای دلفریبش به رنگ قهوهای تیره و به حالت دو فاق بر روی پیشانی قرار داشت که در پشت سر به حالت گیس شده آویزان بود. دندانهایش چون رشتهی مروارید و لبهایش به رنگ درخشانترین گوهر یاقوت بود. شکوه رفتارش او را جذاب نشان میداد. صدایش کامل و آهنگین بود و به زبان لکی مایل به زبان دری یا زبان معیار صحبت میکرد.
نزد رئیس سالخوردهی طایفهاش بازگشتم تا برای عزیمت او را در جریان بگذارم. در حین گفتگو به او توصیه کردم که مانعی در راه وصلت پسرش با این لیلی ثانی که بسیار شایسته اوست ایجاد نکند و گفتم که مبادا پسرش سرنوشت مشابهی مانند مجنون تجربه کند. رئیس سالخورده با رضایت لبخندی زد و از همدیگر جدا شدیم».
نویسنده: دکتر داوود داوودی
#داوود_داوودی #قوم_لک #اتنیک_لک
#دت_لک #دختر_لک #لکی #مور #گلونی #سرتیل #بزران #موسیقی_لکی#زبان_لکی #هوره #طراحی #نقاشی