کربلایی سجاد عبادی 313
5 بازدید
5 بازدید
اون که به دست جنون پیرهن عقل و درید
رفت و به عشق آقا از همه عالم برید
اون که روی دلش عکس کربلا کشید
از همین روضه ها رفت و به آقاش رسید
اون که به دست عباس فقط چشماشو می دوخت
هر شب گاه و بی گاه از تب عشق می سوخت
از آتش عشق یار شعله به تن کرده بود
خویشتن خویش را خالی از من کرده بود
ذاکر زینب بودش با اون حال غریبش
تموم شد و قصه شد زندگی عجیبش
مرگ نداره هر کی زنده به عشق دلش
تا که میگه حسین حل میشه هر مشکلش
01 فروردین 1403
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید