حضرت ابوالفضل العباس علیه السّلام در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری چشم به جهان گشود.چهره مبارک ایشان چون ماه تمام، در میان هاشمیان می درخشید. جدّ ایشان، حضرت عبد مناف را «قمر البطحاء یعنی ماه مکه» و حضرت عبدالله علیه السّلام پدر پیامبر اکرم را « ماه حرم» می خواندند و سرور ما حضرت عباس علیه السّلام نیز سومین نفر از انوار الهی است که به «قمر بنی هاشم» لقب گرفت تا لقب گویایی برای چهره رعنا و دلکش او باشد.
«و کان العبّاس رجلا جسیما وسیما جمیلا، و کان یرکب الفرس المطهّم و رجلاه تخطّان الأرض، و کان یقال له قمر بنی هاشم »
و اما حضرت عباس مردی پهلوانِ تنومند و با صورتی بسیار زیبا بود، هر گاه بر اسب تناوری سوار می شد پاهایش به زمین می رسید و به او ماه بنی هاشم می گفتند: (بحار الأنوار، ج 45، ص 39)
علاوه بر این پهلوانی و ورزیدگیِ جسم مبارکش؛ در چالاکی و شجاعت و جوانمردی نیز بسیار شباهت به پدر بزرگوار خود مولانا امیرالمومنین علیه السّلام داشتند. در صحنه نبرد عاشورا بارها و بارها هنگامی که یزیدیان خبیث؛ یاران امام را در محاصره میگرفتند تا نتوانند جنگ کنند سرور ما حضرت عباس علیه السّلام به کمک آنان میشتافت و به محض حرکت ایشان؛ لشکریان شیاطین از هم میپاشید از جمله این موارد: حر و زهیر و عمر بن خالد صیداوی و جابر بن حارث سلمانی و سعد مولی عمر بن خالد صیداوی با مجمع بن عبداللَّه عائذی که در آغاز جنگ در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و حضرت عباس با یک حمله آنان را نجات دادند.
در روایات نقل شده است که حضرت علی علیه السّلام از همان سنین کودکی، فنون رزمی همچون کشتی، شمشیرزنی، تیراندازی و سوارکاری را به ایشان تعلیم داده بودند.
در یكی از روزهای نبرد صفّین، نوجوانی از سپاه علی(علیه السّلام) بیرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. معاویه یكی از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه مردی پرقدرت برابر با قدرت هزاران نفر بود صدا كرد و گفت: به جنگ این نوجوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر میدانند، چگونه فرمان میدهی كه به جنگ این نوجوان بروم؟ من هفت پسر دارم، یكی از آنان را میفرستم تا او را بكشد. پس یكی از پسرانش را فرستاد، که به دست این نوجوان كشته شد. دیگری را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش یك به یك به نبرد این شیر سپاه حیدرکرار آمدند و ایشان همه را از دم تیغ گذراند.
خود ابن شعثاء لعنت الله علیه به میدان آمد، در حالی كه میگفت: ای نوجوان، همهء پسرانم را كشتی،الان پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند و حمله كرد و نبرد آغاز شد و ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. که ناگهان با یك ضربت كاری آن نوجوان شجاع، ابن شعثاء خبیث به خاك افتاد و به پسرانش پیوست.فریاد شگفتی از همهء حاضران برخاست.پس مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهره اش كنار زدند و پیشانی اش را بوسیدند وهمگان مشاهده کردند که او حضرت قمر بنی هاشم عباس بن علی علیه السّلام است.
امیرالمومنین علیه السّلام درباره حضرت ابوالفضل علیه السّلام فرمودند:
«اِنَّ ولدى العبّاس زُقَّ العلم زُقّاً؛ همانا فرزندم عبّاس در کودکى علم آموخت و به سان کبوترى که بچّه خود را آب و غذا مىدهد، این گونه از من معارف را فرامیگرفت.»(بحار الأنوار، ج 45، ص 137)
روزی حضرت على علیهالسّلام در دوران کودکى عباس علیهالسّلام به او فرمود:
فرزندم! بگو یک (واحد). و او گفت: یک (واحد). حضرت ادامه داد: بگو دو (اثنین). اما عبّاس خوددارى کرد و گفت: پدر جان! شرم مىکنم با زبانى که خدا را به یگانگى خواندهام، دو بگویم!
در این هنگام لبخند رضایت و شکوه محبت بر چهره مهربان حضرت على علیهالسّلام نمایان شد و پیشانى حضرت عبّاس علیه السّلام را بوسیدند.معالىالسّبطین،ج 1، ص 437.
روایت شده در طول 34 سال عمر مقدسشان؛حضرت عباس علیه السلام هرگز بدون اجازه در کنار امام حسین علیهالسّلام ننشستند و حتی پس از اجازه نیز مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایمان سیدالشهداء مینشستند آن بزرگوار هرگز به برادرشان امام حسین علیهالسلام «برادر» خطاب نکرد، بلکه با تعبیراتى مانند: سیّدى، مولاى، یابن رسول اللّه آن حضرت را صدا میزدند به جز در لحظه شهادت که فرمودند: برادر برادرت را دریاب. و جان مقدس خویش را در راه یاری حجت الله امام حسین علیه السّلام به پیشگاه خداوند تقدیم نمودند آری حضرت ابوالفضل عباس علیه السّلام لشکر تک نفره خداست. لشکری که هنوز بعد از قرنها آوازه فقاهت و دلاوری و پهلوانی اش در جهان میپیچد و دشمنان خداوند را به لرزه وا میدارد.
#عیدغدیرخم_مبارک