حبیب -کویرباور
8.5 هزار بازدید
8.5 هزار بازدید
یه درخت خشک وبی برگ میون کویر داغ.توی تهمونده ذهنش نقش پررنگ یه باغ.شاخه سبز خیالش سربه آسمون کشید.برو دوشش همه پرشد زاقاقی سفید
زیر سایه خیالی کم کمک چشماشو بست
دید دوتا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
اولی گفت اگه بارون بازبباره توکویر،دیگه اما سررسیده عمراین درخت پیر
دومی گفت که قدیما یادمه کویرنبود، جنگل وپرنده بود و گذر زلال رود
گفتن و ازجا پریدن با یه دنیا خاطره
اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید