من اینجا غریبم کجایی کجایی
امون از غم این جدایی جدایی
غمت رو رو دوشم نذار کار من نیست
همه رفتن و هیشکی دلدار من نیست
منو خونه و بیتو و یک بغل درد
کسی فکر این حال و احوال من نیست
من اینجارو بیتو نمیخوام نمیخوام
یه خسته یه عاشق یه بیمار تنهام
تو رفتی نگاه های مردم عوض شد
با هیشکی به غیر از خودت را نمیام
دارم دل از این زندگی میبرم
دارم مثل بارون زمین میخورم
خبر داری این روزا بیتو کجا
چه جوری دارم زندگی میکنم
نگار سیه چشم من جات همیشه
تو قلبیه که داغ چشماتو داره
نمک میزنه زخم تو این اتاقی
که هر شب تب خاطره هاتو داره
من اینجا رو بیتو نمیخوام نمیخوام
یه خسته یه عاشق یه بیمار تنهام
تو رفتی نگاه های مردم عوض شد
با هیشکی به غیر از خودت را نمیام