من تو یه اتاق تاریک و باز بارون بارید
اتاق بغلیه تویی به هر دلیل در میزنم میگی کاری دارید
من عاشقت شدم و تو منو نمیشناسی
من حتی حسودی میکنم به اون در و دیوار
دارم روانی میشم شدم یه آدم بیمار
هی پشت هم خودمو میبازم
تو خیالمم هر شب دارم موهاتو میبافم
یکی همین دور و براست عاشقته ای دل ای
پس لااقل یه بار بگو میخوای بدی کی بهم دل
یکی همین دور و براست عاشقته ای دل ای
پس لااقل یه بار بگو میخوای بدی کی بهم دل
کارم به کجا رسیده که دیگه نمیخوام هیشکی منو ببینه
اینا همه از دوری و درد توئه ولی تو خوابی من بیدار الانم پنج صبحه
یکی همین دور و براست عاشقته ای دل ای
پس لااقل یه بار بگو میخوای بدی کی بهم دل
یکی همین دور و براست عاشقته ای دل ای
پس لااقل یه بار بگو میخوای بدی کی بهم دل
من تو یه اتاق تاریک و باز بارون بارید