عزاداری استهبان سیدرضا ساجدی شب عاشورا 1393
1.3 هزار بازدید
1.3 هزار بازدید
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد چه قدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد
تیر نامرد اگر یاور یاور مشکم میشد میشد این آب شود چشمه زمزم که نشد
حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد
تا دو دستم به بدن بود علم برپا بود خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد
سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی ضربه آنقدر شتایان زد و محکم که نشد
گفتم این لحظه آخر که در آغوش توام لااقل روی تو را
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید