توحید شناسی و یکتاپرستی یعنی چه؟ بسیار آموزنده و جالب_توضیحات رابخونید
خداى متعال، يكتا و بی همتا و یگانه است و مانند او چيزى نيست، و از دو حدّ ابطال و تشبيه، بيرون است.خداوند، جسم و صورت و عَرَض و جوهر نيست؛ بلكه اوست كه اجسام را جسميّت داده و صورتها را صورت بخشيده و اعراض و جواهر را آفريده است. او پروردگار همه چيز و مالك و آفريننده پديده هاست.
پروردگار در یگانگی خود تنهاست و شریکی ندارد و
اراده خداوند کیفیتی ندارد همانطور که خداوند کیفیتی ندارد پس پاک و منزه است پروردگار یکتا و سبحان الله و والاتر از آن است که وصف شود و الله اکبر و پروردگاری جز او نیست و لا اله الا الله و سپاس و ستایش مخصوص اوست و الحمدالله
در مکتب وحی و معرفت الہی معصومین علیہم السّلام فراترین درجه معرفت خداوند وپایین ترین درجه آن یکی همان علم به وجود اقدس او بوده و هرگونه تفکر در ذات خداوند اسباب ضلالت و گمراهی و هلاکت شمرده میشود وازدياد معرفت و محبت الهى جز از طریق تفکر و اندیشه در فعل و صنع و احسان و انعام الهی امکان پذیر نیست .کتاب فراتر از عرفان ص ۱۸۹
اینکه عده ای از فلاسفه میگویند اهل بیت علیهم السّلام صفات الله هستند، درست نیست، پس یا باید مثل متکلمین بگویند وقتی امیر المومنین علیه السلام مثلا علم الله است، یعنی آنچه امیر المومنین علیه السلام از علم دارد، علم الهی است که علم به ادیان و شرائع دارد و خداوند برای او خلق کرده است.
علم الهی در مقابل جهل و وهم وشیطان گری است، نه این که این علم خداست وصفت خداست، از حیث سنخ و حقیقت، علم مومن وعلم کافر یکی است، هر دو حالت خاصی برای ذهن واندیشه است، ولی علم ایشون الهی است، یعنی بجای کفر وزندقه وتخیلات رفته سراغ علمی که از خدا واهل بیت علیهم السلام گرفته است، نه این که سنخ علم مومن اگر الهی شد، یعنی بدون اجزاء وبدون امکان وبدون حدوث است، ولی سنخ علم کافر جور دیگر است، پس سنخ علم پیامیر وسنخ علم شیطان یکی است، هر دو علم مخلوق هستند، سنخ ما سوی الله متجزی وزمان ومکان وحادث است، ولی یکی علمش را در راه خیر بکار میبرد ودیگری در راه شر.
این که امیر المومنین علیه السلام مظهر اراده خداست، یعنی از شما چیزی میخواهد که خدا میخواست، وآن نماز خواندن است، این معنای مظهریت است.
وقتی خداوند اجزاء ندارد صفت وحالت ندارد، صفت وحالت برای اشیاء متجزی است، حال چه صفت گِل را مجسمه کنم وآهو بشود، ویا آب مائع را جامد، یا بخار کنم، ویا این که ذهن وفکر ومغز واندیشه حالت جدیدی در او به وجود بیاید به نام علم، تمام اینها حالات خاصی هستند برای جواهر، پس صفت وحالت مطلقا برای متجزی است، خدائی که اجزاء ندارد مطلقا صفت وحالت ندارد.
کمال توحیده نفی الصفات عنه، از خداوند باید هر گونه صفت وحالت را جدا کرد، یعنی از تمام جواهر واعراض وصفات وموصوفات ومخلوقات وکائنات جدا میکنیم، زمین وآسمان وجن وروح وملک یک طرف وخدایی که زمان ومکان ندارد از اینها جداست، ان الله خلوٌ من خلقه وخلقه خلوٌ منه، بر خلاف عقیده فلاسفه وعرفاء وتفکیکیها، خلائق در ذات خدا نرفته اند، اینها اجزاء دارند واو اجزاء ندارد.