یه حبه قند
5.8 هزار بازدید
5.8 هزار بازدید
تو یه حبه قند همه خوش و خرم بودن از عقدی که قرار بود انجام بشه و همه خانواده از دور و نزدیک دور هم جمع شده بودند.
صبح زود که همه خواب و پیرمرد و عروس فقط بیدار بودند، یه حبه قند تو فاصله نون داغ کردن عروس موند توی گلوی پیرمرد و چای تو دستش هم کمکی به نجاتش نکرد.
به همین سرعت مرگ گریبان گیرش شد.
این جور هم میشه یاد مرگ کرد، نه؟!
فاتحه نثار همه اموات حقیقی زیر خاک!. - گمنام بی نام!
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید