دیار عاشقیهایم تمام سهم دنیایم تو را من زندگی کردم به تعداد نفسهایم
کران تا بیکران عشق است بیابان در بیابانت هوای زندگی دارد خیابان در خیابانت
تو آن آغوش بی اندازه هستی برای وسعت تنهایی من
من از چشم تو میبینم جهان را تویی آیینه ی بینایی من
جهان تا هست خواهم بود اگر تو جان من باشی برایم خانه باشی خاک باشی و وطن باشی
من از تو جان گرفته ام کنم فدای تو ز جان گذر نمیتوان مگر برای تو
دل از تو بر نمیکنم تویی جهان من دچار تو نمیکند دل از هوای تو
دل از هوای تو دل از هوای تو …