با اینکه غم داشتیم، صاحب علم داشتیم استوری
تشنه بودیم بوی آب میرسید از علقمه؛ از تو نخلها میرسید رایحه فاطمه
از میون گرد و خاک سمت حرم میرسید؛ بابا گریون قد خم روی لبهاش زمزمه
با اینکه غم داشتیم صاحب علم داشتیم؛ عمومونو کشتن همینو کم داشتیم
عمو جونم؛ تا تو بودی سر و سامونی داشتیم…
تو که رفتی؛ چش گریونی داشتیم
بعد تو بی چاره شدیم دنبال زینب همه؛ آواره شدیم بی گوش و گوشواره شدیم!
با اینکه غم داشتیم صاحب علم داشتیم؛ عمومونو کشتن همینو کم داشتیم!
رفتی و رفت دشمنت؛ سمت حرم صف به صف…
ناله ها بود زجه ها میرسید؛ از هر طرف
تا عمود خیمت رو دستهای بابا کشید؛ عمه میزد بر سرش دستشو رو به نجف
عمه هزار بار مرد خیمه گرفت آتیش؛ عمه میگن داداش چرا نیاوردیش؟!
عمو جونم تا تو بودی؛ دشمنامون میترسیدن
تا تو رفتی؛ چشم تو رو دور میدیدن؛ ماها گریون بودیمو اونا همش میخندیدن!
با اینکه غم داشتیم صاحب علم داشتیم؛ عمومونو کشتن همینو کم داشتیم
اشک باباست که نشوند ما رو به روز سیاه؛ بیقرار و تشنه و بی کس و بی پناه
جای خالیت میکشه پنجه به زخم دلش؛ اون دمی که قاتلش میرسه توی قتلگاه
چشمتو دور دیدن غارتمون کردن؛ سر بسته باید گفت همه چی رو بردن
عمو جونم تا تو بودی چاره داشتیم؛ کی لباس پاره پاره داشتیم؟
تو که رفتی سر به صحراها گذاشتیم؛ پا برهنه روی خارها پا گذاشتیم
با اینکه غم داشتیم صاحب علم داشتیم؛ عمومونو کشتن همینو کم داشتیم!