از کوچ چه داری به غیر از داغ سفر
از عشق چه دارم به غیر از خون جگر
آغوشم تا همیشه خالی است
تا عطر تو در این حوالی است
فریاد زدمت همه شهر نامت شد
لرزید از نام تو تاریکی
آنجا باور کردم نزدیکی
برگرد به تنم که منم آغوشت
ای داد از کابوس تنهایی
هر لحظه یاد من میایی