من زینبم از صحنه های جنگ اومدم
از فتحِ شهرِ فتنه و نیرنگ اومدم
سرافراز ولی دل تنگ اومدم دل تنگ اومدم
عباس نبود سره رامون نشستن
عباس نبود دسته ماها رو بستن
عباس نبود فرقِ من و شکستن
وای حسین حرف بود که شنیدیم
سنگ بود که می بارید
مُشد بود که می اومد ولی خدا دید