از امام صادق ????علیه السلام نقل شده: در بنی اسرائیل، عابدی بود که در غار کوه مدتها خدا را عبادت کرده و همیشه مشغول نماز بود. شیطان هر چه خواست او را فریب دهد، نتوانست. از هر راهی که وارد شد مؤثر نیفتاد، تا آن که روزی بالای بلندی رفت و با صدای بلند فریاد کشید به طوری که همه لشکریانش دورش جمع شدند و گفتند: ای رهبر و بزرگ ما! چه روی داده که این قدر ناراحتی؟گفت از دست این عابد! هرکاری میکنم نمیتوانم او را به گناه بیندازم شیطانکی گفت: کار را به من بسپار من او را فریب میدهم! و دنیا را برای او زینت میدهم. گفت: بنشین تو مرد میدان او نیستی؛ زیرا او علاقه به دنیا ندارد ونخواسته لذت دنیا را بچشد!
دیگری برخاست و گفت: من میروم و او را فریب میدهم. گفت: از چه راهی؟ گفت: از راه شهوت و زنان، گفت: تو هم بنشین که مرد میدان او نیستی؛ زیرا او از شهوت به زنان آگاهی ندارد و تا حال لذتی از زنها نبرده است که به این وسیله فریب بخورد.
سومی برخاست و گفت: اگر اجازه دهی من میروم و او را فریب میدهم. گفت: از چه راهی؟ جواب داد، از راه عبادت و نماز و(تقدس نمایی). گفت: برو، چون تو مرد میدان او هستی. آن ملعون صبر کرد تا شب فرا رسید و هوا تاریک شد، خود را به صورت یکی از عابدان درآورد و به کنار درب عبادتگاهش آمد و گفت: ای عابد! من غریبم و منزلی ندارم، مرا امشب میهمان کن و در سرای خود پناهم بده. عابد هم او را پذیرفت. شیطان از اول شب تا صبح نخوابیده و بر سر سجاده عبادت کرد و روز هم پیوسته مشغول نماز بود. نه غذا میخورد، نه استراحت مینمود و نه میخوابید؛ در حالی که عابد گاهی خسته میشد و اندکی میخوابید یا غذا میخورد ! ولی ابلیس خسته نمیشد و مدام پشت سرهم نماز میخواند!
عابد بسیار متعجب شد! پیش او رفت و گفت: اجازه میدهی سؤالی از تو بکنم. گفت: فعلا وقت ندارم، بگذار نماز بخوانم، با اصرار زیاد اجازه گرفت و گفت: ای بنده خدا! من عابدی مثل تو ندیدهام که این قدر عبادت کند، و نماز بخواند. تو چه کردهای که این قدر عاشق عبادتی؟ به طوری که نه میخوری نه میخوابی و نه آرام داری و خسته نمیشوی؛ در حالی که من چنین نیستم.
گفت: علتش این است که من مرتکب گناهی شدهام و هر وقت به فکر آن گناه میافتم از ترس خدا بر خود میلرزم، خورد و خواب از من سلب میشود و مشغول نماز و عبادت میگردم، ولی تو تا به حال گناه و معصیتی انجام ندادی و ترس از خدا در دل تو نیست! تو هم اگر میخواهی همانند من در عبادت قوی گردی باید ولو حتی یکمرتبه هم که شده زنا کنی!
عابد گفت: آخر من کسی را نمیشناسم که با او زنا کنم وانگهی این کار نیاز به پول وخرج دارد! که من پولی به این اندازه ندارم! شیطان ملعون گفت: من به تو کمک میکنم و دست زیر سجاده برده و چهاردرهم بیرون آورد و به عابد داد.گفت: بیا این پولها را بگیر و داخل شهر شو! سراغ خانه فلان زن فاحشه را بگیر و با او زنا کن! بعد از آن دیگر هرگز از عبادت خسته نمیشوی!
عابد پول را گرفت و روانه شهر شد و سراغ خانه زن فاحشه را گرفت! مردم گمان کردند که او برای نصیحت و ارشاد آن زن آمده است! پس خانه را به او نشان دادند! عابد وارد خانه شد وبا عجله رو به زن نموده گفت: ای زن این پول را بگیر و مهیا شو!
زن نگاهی به سر و وضع او انداخت؛ دید که آثار تقوی و زهد در چهره اش نمایان است و دریافت که وی از اهل فسق و جور نیست!
زن پول را نگرفت و گفت: ای مرد؛ تو اینجا چه میکنی؟ باید ماجرا را برایم بگویی! بدان که تا ماجرایت را نگویی هرگز تسلیم تو نشوم! پس عابد تمام قضایای مهمان و جریان آمدنش به پیش او را بازگو کرد!
زن آهی کشید و گفت: ای عابد! آگاه شو که آن شخص که به عنوان مهمان وارد خانه ات شده شیطان بوده که با نماز و عبادت زیاد و تقدس نمایی قصد فریب تو را داشته است! پس سریعا بازگرد و از این گناه کبیره منصرف شو و بدان که گناه نکردن بهتر است از توبه نمودن بعد از گناه! زیرا که شاید توبه تو پذیرفته نشود یا عمرت به پایان رسد و اجل مهلت توبه به تو ندهد و درحالی بمیری که توبه نکرده باشی! پس به حرف من گوش بده و به خانه ات برو و ببین که آن شخص دیگر آنجا نیست چرا که او شیطان رجیم لعین بوده است. عابد با عجله بازگشت و تمام طول راه را دوید هنگامی که به سرای خود رسید هیچ اثری از مهمان ندید! پ
س گریه کنان به سجده افتاد???? و خدا را شکر کرده و برای زن فاحشه دعا نمود.
و اما بعد از رفتن عابد؛ قلب زن فاحشه تکانی سخت خورد؛ فریادی کشید و گریان به خود عتاب زد: که ای بدبخت روسیاه!???? چگونه عابد را نصیحت کردی و خود درگرداب گناه غوطه وری؟ پس پشیمان از کرده های خویش؛ شیون ها کرد و زجه ها زد و در همان شب اجل زن از راه رسید و عمرش تمام شد و از دنیا رفت!
صبح که شد مردم دیدند بر درب خانه زن نوشته شده: ای مردم! فلان زن را دفن کنید که وی از اهل بهشت است!
این خبر در شهر پیچید و مردم حیران و سرگردان به شک افتادند! و سه روز کفن و دفن او را به تاخیر انداختند!
خداوند بخشنده و مهربان به پیامبر؛ حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی برو و مردم را خبر کن که جنازه آن زن را غسل کنند و بر وی نماز بخوانند و در قبرستان مومنین دفن نمایند من به خاطر اینکه او یکی از بندگان ما را از گناه منصرف کرد او را بخشیدم و از گناهان او صرف نظر کردم و او را از اهل بهشت قرار دادم❤بحارالانوار ج 14 صفحه 496 کافی، ج 8: 384.