حاج قاسم رفته که با خورشید برگرده
باصدای : جواد سعادت (سنگونی )
شعر : سیدمحمدمهدی شفیعی
آهنگساز : ابراهیم ناصری
تنظیم و میکس : امیر جمالفرد
گیتار : کیان دارات
تهیه کننده : جواد سنگونی
تقدیم به ساحت مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
انگار که شهر از نفس افتاد
اون روز وقتی که خبر پیچید
چشم در و دیوار گریون بود
تو کوچه ها عطر سفر پیچید
وقتی که گفتن حاج قاسم رفت
این خاک انگار دلش خون شد
انگار بغض اسمون وا شد
چشماش یه باره ابر و بارون شد
کی گفته که سردار رفت از دست
کی گفته این خونا هدر میشه
آینه وقتی میشکنه تازه
تکثیر میشه، زنده تر میشه
هر چند داغ خون حاج قاسم
حالا دلا رو شعله ور کرده
اما دلم گرمه که میدونم
رفته که با خورشید برگرده
امروز حتی اسم سردارم
کاخ سیاهی رو تکون میده
اون دستی که روی زمین افتاد
داره هنوز راهو نشون میده
تا آسمون پر زد ولی خونش
توی رگای شهر جاری شد
سرو بلند انقلاب ما
با خون سردار آبیاری شد
کی گفته که سردار رفت از دست
کی گفته این خونا هدر میشه
آیینه وقتی میشکنه تازه
تکثیر میشه، زنده تر میشه
هر چند داغ خون حاج قاسم
حالا دلا رو شعله ور کرده
اما دلم گرمه که میدونم
رفته که با خورشید برگرده