غزل مثنوی بیداد
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است / اما چه سود حاصل گلهای پرپر است / شرم از نگاه بلبل بی دل نمی کنید / کز حجر گل نوای فغانش به حنجر است / از آن زمان که آیینه گردان شب شدید / آیینه ی دل از دم دوران مکدر است / فردایتان چکیده امروز زندگی است / امروزتان طلیعه ی فردای محشر است / وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید / وقتی حدیث درد برایم مکرر است / وقتی ز چنگ شوم زمان مرگ می چکد / وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است / وقتی بهار وصله ناجور فصلهاست / وقتی تبر مدافع حق صنوبر است / وقتی به دادگاه عدالت طناب دار / بر صدر می نشیند و قاضی و داور است / وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست / وقتی که نقش خون به دل ما مصور است / وقتی که نوح کشتی خود را به خون نشاند / وقتی که مار معجزه ی یک پیمبر است / وقتی که برخلاف تمام فسانه ها / امروز شعله، مسلخ سرخ سمندر است / از من مخواه شعر تر، ای بی خبر ز درد / شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است / ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم / تیغ زیان برنده تر از تیغ خنجر است / این تخته پارها که با آن چنگ می زنید / ته مانده های زورق بر خون شناور است...