داستان طنز رفتن به جبهه/حسین یکتا
5.9 هزار بازدید
5.9 هزار بازدید
ماجرای رفتن حاج حسین یکتا از کربلای خمینی تا کربلای حسینی///سرنگ را زدیم و رفت داخل بدن پیرمرد و هر چه فشار دادیم خالی نمی شد/با خود گفتم:این آمپول باید زده بشه تا ما بتوانیم برویم جبهه و اگر این نره تو ، پاسداره ما رو رد می کنه اینبود که دو تا انگشت رو گذاشتم زیر پیستون و تو تا شصت را گذاشتم رو پیستون و با فشار که این برود تو...
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید