اوگی بچه اژدهایی را که باب می خواست دستگیر کند جمع می کند و پنهان می کند. اوگی خود را به اژدهایش میچسباند و سعی میکند پرواز کردن را به او بیاموزد. سوسکها به آن میاندیشند زیرا رویای آتش خوبی را میبینند که توسط اژدها روشن میشود.