دعای نفرین مظلوم بر ظالم از امام هادی علیه السّلام این است که سید ابن طاووس با سند خود از ابوروح نسابی نقل میکند که گفت: امام هادی علیه السّلام پس از حمد و ثنای الهی، با این دعا که بعدا میآید، متوکل لعنت الله علیه را نفرین کرد. زرافه دربان که شیعه بود میگوید: متوکل لعنت الله علیه خواست تا موقعیت فتح ابن خاقان ملعون را به رخ دیگران بکشد، از اینرو دستور داد تا همه در فخرآمیزترین آمادگی و امکانات خود ظاهر شوند و پیاده باشند، و کسی جز او و فتح بن خاقان سوار نباشد و همه با ترتیب درجات، و موقعیتهای اجتماعی خود، پیاده در جلو ایشان به راه افتند، آن روز، روز بسیار گرم تابستانی بود، از جملهی بزرگان امام هادی علیه السّلام بود که مشقت و رنج بسیار از پیاده بودن و گرمای آن روز دید، زرافه میگوید: رو به حضرت کردم و عرض کردم: سرورم! سوگند به خدا بر من گران است این مشقتها و رنجهایی که از این طاغیان میبینی پس حضرت فرمودند: ای زرافه! در نزد خدا، ناقهی صالح، از من گرامیتر نیست و پیوسته با ایشان سخن گفتم، تا زمانی که متوکل ملعون فرود آمد، و دستور داد تا مردم برگردند، هر یک اسبهای خود را آورده سوار شدند و برگشتند من نیز بازگشتم. فرزندانم معلمی شیعه داشتند که دانشمند و فاضل بود، عادت من این بود که هنگام غذا، او را هم سر سفره میآوردم، او آمد، و از هر در سخن گفتیم، من از رنج امام هادی علیه السّلام، و سخن ایشان که: در نزد خدا، ناقهی صالح، منزلتش از من بیشتر نیست، خبر دادم، معلم که مشغول خوردن غذا بود، دست کشید، و گفت: تو را به خدا آیا این سخن را از او شنیدی؟ گفتم: سوگند به خدا شنیدم. گفت: بدان که متوکل لعنت الله علیه بیش از سه روز، در سلطنت خود باقی نمیماند، و به هلاکت میرسد، تو کارهای خود را جمع و جور کن، و اموال خود را در جاهای امن بگذار، و آماده باش که هلاکت و مرگ متوکل، اسباب غارت اموالت نشود. گفتم: از کجا میگویی؟ گفت: آیا داستان صالح و ناقه را در قرآن نخواندهای، که خدای سبحان میفرماید: «پس آن ناقه را پی کردند، و صالح گفت: سه روز در خانه هایتان بهرهمند گردید و این وعدهای است که دروغ نخواهد بود». و ممکن نیست سخن حضرت بیهوده باشد. زرافه گفت: سوگند به خدا! روز سوم نرسید مگر آنکه منتصر به همراه بغا و وصیف، و ترکان، بر متوکل، و فتح بن خاقان حمله کردند، و آنان را کشتند، و آنچنان آنان را تکه تکه کردند که از یکدیگر شناخته نمیشدند، و خدا نعمت و سلطنت متوکل را از بین برد، سپس من به دیدار امام(علیه السلام) شتافتم، و از ماجرای خود با معلم آگاهش کردم، امام(علیه السلام) فرمود: راست گفته است، چون به تنگ آمدم به دعای دفع ظالم - این گنجینه موروثی خود از پدران بزرگوارم که از هر دژ و سلاح و سپری نیرومندتر است - مراجعه کردم، و با آن، متوکل را نفرین کردم، و خدا او را به هلاکت رساند. عرض کردم: سرورم! اگر مصلحت بدانی، آن را به من بیاموز، و او آموخت، دعا این است:
اللَّهُمَّ إِنِّی وَ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ عَبْدَانَ مِنْ عَبِیدِکَ نَوَاصِینَا بِیَدِکَ تَعْلَمُ مُسْتَقَرَّنَا وَ مُسْتَوْدَعَنَا وَ تَعْلَمُ مُنْقَلَبَنَا وَ مَثْوَانَا وَ سِرَّنَا وَ عَلَانِیَتَنَا وَ تَطَّلِعُ عَلَى نِیَّاتِنَا وَ تُحِیطُ بِضَمَائِرِنَا عِلْمُکَ بِمَا نُبْدِیهِ کَعِلْمِکَ بِمَا نُخْفِیهِ وَ مَعْرِفَتُکَ بِمَا نُبْطِنُهُ کَمَعْرِفَتِکَ بِمَا نُظْهِرُهُ وَ لَا یَنْطَوِی عَنْکَ شَیْءٌ مِنْ أُمُورِنَا وَ لَا یَسْتَتِرُ دُونَکَ حَالٌ مِنْ أَحْوَالِنَا- وَ لَا لَنَا مِنْکَ مَعْقِلٌ یُحَصِّنُنَا وَ لَا حِرْزٌ یَحْرُزُنَا وَ لَا هَارِبٌ یَفُوتُکَ مِنَّا وَ لَا یَمْتَنِعُ الظَّالِمُ مِنْکَ بِسُلْطَانِهِ وَ لَا یُجَاهِدُکَ عَنْهُ جُنُودُهُ وَ لَا یُغَالِبُکَ مُغَالِبٌ بِمَنْعَةٍ وَ لَا یُعَازُّکَ مُتَعَزِّزٌ بِکَثْرَةٍ أَنْتَ مُدْرِکُهُ أَیْنَ مَا سَلَکَ وَ قَادِرٌ عَلَیْهِ أَیْنَ لَجَأَ فَمَعَاذُ الْمَظْلُومِ مِنَّا بِکَ وَ تَوَکُّلُ الْمَقْهُورِ مِنَّا عَلَیْکَ وَ رُجُوعُهُ إِلَیْکَ وَ یَسْتَغِیثُ بِکَ إِذَا خَذَلَهُ الْمُغِیثُ وَ یَسْتَصْرِخُکَ إِذَا قَعَدَ عَنْهُ النَّصِیرُ وَ یَلُوذُ بِکَ إِذَا نَفَتْهُ الْأَفْنِیَةُ وَ یَطْرُقُ بَابَکَ إِذَا أُغْلِقَتْ دُونَهُ الْأَبْوَابُ الْمُرْتَجَةُ وَ یَصِلُ إِلَیْکَ إِذَا احْتَجَبَتْ عَنْهُ الْمُلُوکُ الْغَافِلَةُ