صدای پا نبود؛ صدای تق تق شکستن تو بود!
غروب خسته بود؛ که من سرم هنوز رو دامن تو بود…
صدای پای تو؛ که توی راه زبونه ميکشيد
تمام روحمو برای ديدنت؛ به خونه ميکشيد!
به مادرم بگين؛ قفس شکسته و پرنده پر زده!
به مادرم بگين؛ بهار اومده جوونه سر زده…
يه درد مطمئن، مفاصل منو کلافه کرده!
تمام وزنشو به شونه های من اضافه کرده…