آهنگ قهوه ی چشمم ندارد جز خیالت فال و نقشی شارمین
من که میشناسم تو را میدانم بیشتر از من دلتنگی
من که میشناسم تو را بیشتر از من با دلت میجنگی
تو که میشناسی مرا خونسردم در اوج دلتنگی
تو که میشناسی مرا پس چرا با غرور من میجنگی
قهوه ی چشمم ندارد جز خیالت فال و نقشی
ماه من از تو بعید است در شب تارم ندرخشی
عاشقی و نمی توانی عاشقانه مرا نبخشی
از همان روزی که رفتی آسمانم بارانی است
کار من هر شب میان کوچه ها سرگردانی است
برنگردی میمیرم امتحانش مجانی است
مغرورم کم حرفم از من میرنجی عشقم را با قهرت عمدا میسنجی
محبوبم این ظلم است تو خیلی بیرحمی ...
میدانم دنبال اصرار و خواهشی
بیگانم با ناله با منت کشی این آهنگ یعنی با ارزشی ای کاش بفهمی
قهوه ی چشمم ندارد جز خیالت فال و نقشی
ماه من از تو بعید است در شب تارم ندرخشی
عاشقی و نمی توانی عاشقانه مرا نبخشی
از همان روزی که رفتی آسمانم بارانی است
کار من هر شب میان کوچه ها سرگردانی است
برنگردی میمیرم امتحانش مجانی است