بمیریم امشب از داغ رقیه....
چه گویم من؟ هزاران بار مرگ است...
که زجر بی شرف شلاق میزد....
به پاهای پر از خار رقیه.....
حضرت رقیه سلام الله علیها است. بزرگ بانویی که خیل وسیعی از عاشقانشان را رهسپار مرقد شریفشان میکنند، حضرتی که سرنوشت غمبارشان درکنار جریان کربلا، دل شیعیان راخون میکند.
تنها سه سال از زندگی کوتاه خویش را در ناز ونوازش پدر گذارنده بودند که یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را چشیدند، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن ازدشمنان، آتش گرفتن خیمه ها، فرو رفتن تیغ های خار بیابان در پاهای کوچک ایشان و فرار از سم اسبان، همه وهمه مصائبی است که بریک دختر بچه مظلومه سه ساله امام حسین علیه السلام روا داشته اند.
هنگامی که امام حسین علیه السلام درلحظات آخر حضرت رقیه سلام الله علیها رادر آغوش گرفتند و ایشان را بوسیدند، دراین هنگام به پدرشان عرض کردند "العطش #العطش فإن الظمأ قد أحرقنی"
پدرم بسیار تشنه ام، و شدت تشنگی جگرم را آتش زده است. امام حسین علیه السلام به ایشان فرمودند: کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم.
آنگاه امام حسین علیه السلام برخاستند تا به سوی میدان برود، اما حضرت رقیه سلام الله علیها دامن پدر را گرفته و با گریه فرمودند: "یاأبه أین تمضی عنا"
پدرجان به کجا میروی؟
در وداع آخر نیز حضرت امام حسین علیه السلام از جمله اسامی علویات و ساداتی که نام میبرند حضرت رقیه سلام الله علیها است.
حضرت رقیه سلام الله علیها دیگر پدر را ندیدند تا اینکه در خرابه های سیاه شام با سر نورانی و مقدس پدرشان مواجه شدند و از فرط غصه و شدت غم دیدن این صحنه به شهادت رسیدند.
در عصر عاشورا وقتی دشمنان برای غارت خیمه ها هجوم آوردند، کودکان اهلبیت علیهم السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت بودند، هنگامی که آب را برای حضرت رقیه سلام الله علیها میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفتند و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کردند، یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا میروی؟
فرمودند: پدرم تشنه بود، میخواهم ایشان را پیدا کنم و برای ایشان آب ببرم.
آن ملعون حرامی گفت: آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه کشتند. پس حضرت رقیه سلام الله علیها آب را ریخته و بر سر و صورت خود زده و با گریه فرمود: پس من هم آب نمیآشامم...
از مدينه تا مدينه ص343
معالى السبطين ج1ص301
وقایع الأيام ص143
#روضه_سوزناک#مقتل#حضرت_رقیه_سلام_الله