بسم الله الرّحمن الرّحیم
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَهِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ
امروز #یکم_رمضان مروان ابن حکم بن ابیالعاص لعنت الله علیه به درک اسفل سافلین شتافت؛ مروان از لعن شدگان بوده وحق ورود به مدینه را نداشت. حتی شفاعت خواستن چند باره عثمان لعنت الله علیه نیز نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کارساز نشد و پیامبر رحمت حاضر به قبول شفاعت عثمان مخنث نشدند.
مروان حکم در روزگار عثمان به کارگزار حکومتی تبدیل شد! و نقش مهمی در شوراندن مردم و همچنین قتل عثمان داشت!
او پس از خلافت مولا امیرالمومنین علیه السّلام با امام بیعت کرد، اما بیعت شکست و به مدینه رفت. او در جنگ جمل شرکت کرد و فرماندهی سواران میمنه لعنت الله علیهم جمیعا را به عهده داشت. در پایان جنگ نیز با آن که همراه طلحه بود، اما او که مقصر اصلی قتل عثمان را طلحه میدانست، او را به قتل رساند و به گمان خودش، انتقام عثمان را از طلحه گرفت!
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در مورد مروان ملعون و اولاد او فرمودند: آگاه باشید که او را حکومتی است بسیار کوتاه؛ همانند لیسیدن سگ که بینی خود را (میلیسد) و اوست پدر چهار فرمانروا و زود باشد که مردم از مروان و فرزندان او روز سرخی را ببینند.
مروان مطابق پیش بینی امام سرانجام به حکومت کوتاه دنیایی خود رسید و دست از دشمنی خود با امام و فرزندان ایشان برنداشت. خلیفه اموی در میان مردم زمان به «وزغ بن وزغ»، «چلپاسه پسر چلپاسة» و «طرید بن طرید»، یعنی رانده شده و تبعیدی پسر تبعیدی، مشهور بود؛ زیرا پیامبر هر دو را از مدینه اخراج و تبعید کرده بودند.
پس از به خلافت رسیدن معاویه لعنت الله علیه، مروان از جانب او به حکومت مدینه منصوب شد، اما، چون از گرفتن بیعت برای یزید خبیث فرزند معاویه امتناع کرد از حکومت عزل شد و معاویه فرد دیگری را به جای او منصوب کرد. مروان در سال 54 هجری مجددا به حکومت مدینه منصوب و پس از آن مجددا عزل و ولید بن عتبه به جای وی بر حکومت مدینه منصوب شد.
امام حسن (علیه السّلام) بعد از عزل او به شهادت رسید. مروان برای اینکه خوشخدمتی خود را به معاویه نشان دهد و دوباره به حکومت مدینه برسد از دفن امام در کنار مزار حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) جلوگیری کرد و آن را با آب و تاب به معاویه گزارش داد تا دوباره به حکومت مدینه منصوب شود. در جریان دفن امام حسن ـ. علیه السلام ـ. وقتی ابوسعید خدری (از اصحاب پیامبر) به مروان گفت: آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت میکنی؛ در حالی که رسول خدا او را سید جوانان اهل بهشت نامید؛ مروان با تمسخر به او گفت: اگر امثال تو حدیث پیامبر را روایت نمیکردند، ضایع شده و از بین میرفت.
مروان پس از به خلافت رسیدن یزید از ولید بن عتبه حاکم مدینه خواست برای گرفتن بیعت فوری از سیدالشهدا (علیه السّلام)، امام را تحت فشار قرار دهد و در صورت امتناع؛ امام حسین علیه السّلام را به شهادت برساند.
پس از مرگ یزید لعنت الله علیه مروان از این فرصت استفاده کرد و با توطئه و همدستی «عمروبن سعید بن عاص» بر تخت خلافت نشست. مروان به مدت 9 ماه خلافت کرد و سرانجام به دست همسر خود «فاخته» مادر «خالد بن یزید» کشته شد. مورخان علت به قتل رسیدن مروان را عهدشکنی او میدانند، چون مروان عهد بست در صورت خلافت بعد از مرگش خلافت را به «خالد بن یزید» بسپارد، اما او فرزندش عبدالعزیز را ولیعهد خود کرد.
مطابق پیش بینی امام، چهار نفر از اولاد عبدالملک پسر مروان، به نامهای ولید و سلیمان و یزید و هشام به خلافت رسیدند و بر مردم بسیار سخت گرفتند.
علت مرگ مروان این بود که وقتی حسان با مروان بیعت کرد و مردم شام نیز بیعت کردند، کسانی به مروان گفتند: «مادر خالد ابن یزید را به زنی بگیر تا منزلت وی نزد مردم شام ناچیز شود و به طلب خلافت برنیاید.» مروان نیز مادر خالد را که فاخته دختر ابی هشام بن عتبه بود، به زنی گرفت و در ابتدای خلافت خود به عنوان خلیفه بعدی پس از خود برای خالد ابن یزید ابن معاویه لعنت الله علیه یعنی پسر فاخته بیعت گرفت ولی پس از مدتی تغییر رای داد و برای پسر خودش عبدالملک و سپس عبدالعزیز فرزند پسرش، بیعت گرفت!
یک روز خالد پیش مروان رفت، و جمع بسیاری به نزد وی بودند، خالد از میان دو صف جلو میآمد که مروان گفت: «به خدا تا آنجا که میدانم این احمق است، بیا ای پسر زنی که ..نش همواره تَر است! » پس همه خندیدند و باز مروان لعین با به کار بردن کلماتی زشت تر تحقیرش کرد تا او را از چشم مردم شام بیندازد.
پس خالد ماجرا را به مادرش رساند، فاخته مادر خالد که همسر قبلی یزید لعنت الله علیه و همسر کنونی مروان لعین بود دیگر خلافت فرزندش را از بین رفته میدید؛ پس گفت: «فرزندم خاموش باش که من زحمت او را از تو بر مید
ارم که دیگرعیب مرا نزد تو نخواهد گفت. به خداوند سوگند که دیگر از آب سرد و گوارا نخواهد نوشید》
پس مروان چون به خانه رسید فاخته با دیگر کنیزکانش دست و پای او را گرفتند و متکایی بر دهانش نهادند. سپس فاخته خود بر روی متکا نشست و مروان و کنیزکان اطراف متکا را سفت میفشردند و مروان نجس آن زیر دست و پا میزد تا نفس نحسش بریده شده و خفه گردید به درک واصل شد.
#تقویم_شیعه
#درک_واصل_شدن_مروان
#وقایع_یکم_رمضان
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، ص257، بیروت، دار صادر، ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج4، ص190 191. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج4، ص190 191.