بک دونگ سو[دیگه نمیخوام یه قاتل باشم]

درخواستی[توهیچ وقت چیزی یادم ندادی همه چیزوخودم یادگرفتم به عنوان یه قاتل ماموریتی بم دادی که جای هیچ سوالی نداشت-انتخابت بود-بله اماازاین به بعدبه روش خودم عمل میکنم خاطره;توچشم های خوبی داری این چشم های پرغم چشم هایین که درباره مرگ وزندگی مردم تصمیم میگیره این چشم های یه قاتله.ارباب گفت;تواسمون روبه چنگ داشتی تونبایددنباله روسرنوشتم باشی نه من اینکارونمیکنم دیگه نمیخوام یه قاتل باشم.