این پیرزن زشت و خبیث و ارزق چشم را میشناسید؟
التحصين عن ابن عبّاس : يُؤتى يَومَ القِيامَةِ بِالدُّنيا في صورَةِ عَجوزٍ زَرقاءَ شَمطاءَ ، بادِيَةٍ أنيابُها مُشَوَّهَةٍ خِلقَتُها ، وتُشرِفُ عَلَى الخَلائِقِ .
فَيَقولُ : تَعرِفونَ هذِهِ؟
فَيَقولونَ : نَعوذُ بِاللّه ِ مِن مَعرِفَةِ هذِهِ !
فَيَقولُ : هذِهِ الدُّنيَا الَّتي تَفاخَرتُم عَلَيها ، وبِها تَقاطَعتُمُ الأَرحامَ ، وبِها تَحاسَدتُم وتَباغَضتُم وَاغتَرَرتُم .
ثُمَّ تُقذَفُ في جَهَنَّمَ ، فَتَقولُ : يا رَبِّ أتباعي وأشياعي؟ فَيَقولُ اللّه ُ : ألحِقوا بِها أتباعَها وأشياعَها .
كنز العمّال : ج 3 ص 724 ح 8579
التحصين ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : روز قيامت، دنيا را در هيئت پيرزنى چشم آبى و سپيد موى با نيش هايى بيرون زده و قيافه اى زشت و بدريخت مى آورند و آن را بر خلايق نزديك مى كنند. سپس (خداوند) مى گويد: «اين را مى شناسيد؟» .
خلايق مى گويند: پناه به خدا از اين كه او را بشناسيم!
مى گويد: «اين ، همان دنياست كه با آن به يكديگر فخر مى فروختيد و به خاطر آن ، از يكديگر پيوند خويشاوندى مى بُريديد و براى آن ، با يكديگر حسادت مى ورزيديد و كينه توزى مى كرديد و فريب خورديد».
سپس او را به دوزخ پرتاب مى كنند و دنيا مى گويد: پروردگارا ! پيروانم و دنباله روانم چه مى شوند ؟
خداوند مى فرمايد: «پيروان و دنباله روانش را نيز به او ملحق كنيد
بَکَی شُعَیْبٌ (علیه السلام) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتَّی عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَ بَکَی حَتَّی عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَ بَکَی حَتَّی عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا کَانَتِ الرَّابِعَهًُْ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا شُعَیْبُ (علیه السلام) إِلَی مَتَی یَکُونُ هَذَا أَبَداً مِنْکَ إِنْ یَکُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُکَ وَ إِنْ یَکُنْ شَوْقاً إِلَی الْجَنَّهًِْ فَقَدْ أَبَحْتُکَ فَقَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَکَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَی جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ عَقَدَ حُبُّکَ فِی قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاکَ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ أَمَّا إِذَا کَانَ هَکَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُکَ کَلِیمِی مُوسَی بْنَ عِمْرَان (علیه السلام).
پیامبر فرمود: «شعیب (علیه السلام) از حبّ خدا آن قدر گریست تا نابینا شد. پس خداوند بیناییش را به وی بازگرداند. باز هم آن قدر گریست تا نابینا شد و خدا بینایی وی را بازگرداند. تا بار چهارم خداوند به وی وحی کرد که: «ای شعیب! (علیه السلام) این کار را تا کی میخواهی ادامه دهی؟ اگر این کار تو از شدّت ترس از آتش است آن را از تو برداشتم و اگر به شوق بهشت است آن را به تو بخشیدم». عرضکرد: «ای خدا و سرورم! تو خود میدانی که من نه از ترس آتش و نه به شوق بهشتت گریستم؛ مهر تو در دلم افتاده و نمیتوانم صبر کنم مگر آنکه به ملاقات تو بیایم». خداوند به وی فرمود: «حال که چنین است من کلیم خود موسیبنعمران (علیه السلام) را به خدمت تو میگمارم».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج11، ص194
قلب دنیا غفلت است و هرکه به دنیا اطمینان کرد او را بر مرکب غفلت نشاند_ هرچیزی که ذکر خداوند در آن نباشد غفلت است
مصباح الشريعة ـ در سخنى به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ـ : دنيا ، به منزله شكلى است كه سرِ آن ، تكبّر است و چشمش ، آزمندى و گوشش ، طمع و زبانش ، ريا و دستش ، شهوت و پايش ، خودپسندى و قلبش ، غفلت و رنگش ، نابودى و حاصلش ، زوال. پس، هركه دنيا دوست شد ، دنيا به او تكبّر داد و هر كه دنيا را پسنديد ، به او آزمندى داد و هركه دنيا را طلبيد ، به او طمع داد و هركه دنيا را ستود ، جامه ريا بر قامت او پوشانْد و هركه خواهان دنيا شد ، به او خودپسندى داد و هركه به دنيا اطمينان كرد ، او را بر مَركب غفلت نشانْد و هركه كالاى دنيا خوشايندش شد ، او را فريفت و برايش باقى نماند و هركه دنيا را گِرد آورد و بخل ورزيد ، او را به قرارگاهش، يعنى آتش، در آورد.