ماجرای هامة بن الهیم بن لاقیس بن ابلیس و امیرالمومنین ع

9.7 هزار بازدید
9.7 هزار بازدید
1 دیدگاه
noornema در 4 سال پیش جلوه‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام ؛ ؛ ص578 ماجراى جالب هام، رسول خدا و على (ع) (1) 52- امام صادق- عليه‏ السّلام- فرمود: رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- در كوههاى تهامه مردى را ديد كه بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تكيه زده است. پس حضرت فرمود: اين آواز جن است. جن گفت: من هام‏ بن هيثم بن لاقيس بن ابليس‏ هستم. حضرت فرمود: حد فاصل تو و ابليس دو پدر مى‏باشد؟ گفت: آرى. حضرت فرمود: بر تو چه گذشته؟ گفت: روزگارم را به بيهودگى گذراندم مگر اندكى از آن را. از روزى كه قابيل، هابيل را كشت من بودم. مى‏توانستم حرف بزنم. اعتصام به حبل الهى نداشتم، در بيشه مى‏گشتم و از تپه‏ها بالا مى‏رفتم و مردم را به قطع رحم با خويشاوندان و مال حرام دعوت مى‏نمودم. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: بد سيره‏اى است روش پيرى كه در سنين كهنسالى به انديشه مى‏نشيند و جوانى كه در سنين جوانيش در آرزوها و خيالپردازى