داستان های کوتاه ایزوپ - گرگان و سگان - bbooks.ir
573 بازدید
573 بازدید
روزی چوپان به سگان خود دستور داد مواظب گوسفندان باشند تا زمانی که او نیست گرگان آن ها را ندرد.
سگان مشغول پاسبانی بودند که گرگان سر رسیدند. گرگ رهبر رو به سگان کرد و گفت: "چرا با نمیاید؟ با ما که باشید دیگر نیازی به کار و زحمت ندارید و میتونید صبح تا شب به رایگان بخورید و بیآشامید, بدون اینکه از اتمام طعامتان بهراسید."
....
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید