مهمان من شو
29 بازدید
29 بازدید
Tahooneban:
شب بیگه است ای ماه من مهمان من شو ساعتی
هم خانه ی عشق توام هم خان من شو ساعتی
بنگـر بــه روی زرد مــن، وز سینــه بنشــان گــرد من
تا چنــد باشــی درد مــن؟ درمان من شو ساعتی
ای چشمــه حـیوان به لب، وی زندگــانـی را سبـب
چون جانـم آوردی بلــب، جانــان من شو ساعتی
از بهــر مــن در کین مشو، وز شادیم غمگین مشو
در خون من چندین مشو، در جان من شو ساعتی
تا کـی چو آتــش تاختـــن؟ بـر مـن شــرر انداخــتن؟
در بـزم شــادی سـاختـن، ریحـان من شو ساعتی
ای چـتر مــه گیســوی تو، طــغرای مــه ابــروی تـو
ای مــن غلــام روی تـو، سـلطـان من شو ساعتی
ای سوسن و ای سرو هم، سرسبـز چـون بــاغ ارم
بستان نظــامی را ز غــم، بُستـان من شو ساعتی
06 اسفند 1401
اولین نفری باشید که برای این ویدیو دیدگاه ارسال میکنید