حلاج را آنطور که هست بشناسید
متن حکم سنگسار حلاج:
حکمش این بود:
((شریعت فقط به ظاهر حکم می کند،
و حکم این مرد،مرگ است))
تا نیم تنه اش در سنگ بودو از سر تا پایش خون می چکید
و از برای مردم سخنرانی می کرد
و بیهوش می شد و باز به هوش می آمد
و سخن می گفت: وجوداز آن کسی است که واحد باشد.
فقط از دوستی و محبت سخن می گفت
صدها نفر به نزد او آمدند و شفاعت خواستند
و شفا یافتند و رفتند
قاضی آمدو دید که هنوز زنده است
او هنوز نیمه جان است
وهمه مردم تا به صبح به دور او ایستاده بودند
و به سخنانش گوش می دادند
وهمانهایی که او را سنگسار کرده بودند
توبه نمودند و شفاعت شدند
لذا دستور داد تا دست و پایش را قطع کنند
تا زودتر بمیرد
و ماجرا پایان پذیرد
خونش در زمین نقش الله می زد و...
حلاج سلسله جنبان خداباوری در خویشتن است . او پیامبر خود – خدائی در تاریخ بشر است . یعنی پیامبر عشق ورزی با خدا در خویش . -هیچکس نیست که حلاج را از اعماق ذاتش دوست نداشته باشد . حتی آنهائی که او را کشتند و مثله کردند بیشتر از یارانش او را دوست داشتند و باور کردند وگرنه با او چنین نمی کردند و لذا او هم آنها را بر صلیب دعا می کرد و شفاعت . حلاج ظهور کمال امامت است . حلاج نقطه عطف تاریخ مذهب است . او پرچمدار حق انسان در کائنات است . هیچکس چون او خداوند را از خود راضی نکرده است . خدا عاشق حلاج است.
حلاّج هم حقّ الله بود و نه الله صد البتّه. برای دیدن جمال خداوند چشمی بغایت زیبا بین می خواهد و برای داشتن چنین چشمی ، دلی بغایت مهربان می خواهد که بتواند دشمن خونی و قاتل خود را هم دوست بدارد و بدون شفاعت قاتلش تنهائی بر جنّت خدا وارد نشود
پس از کشته شدن حلاّج ، خواهرش که قدّیسه ای بود در شهر بی نقاب می گشت که مقدّسین شهر از این بابت او را سرزنش کردند که : تو روزی مظهر عصمت و فضیلت شهر بوده ای و ... و خواهر حلاّج گفت : راستش فقط یک مرد در این شهر سراغ داشتم و دیگر مردی نمی بینم که ... . بقول نیچه اگر امروز ما را به جرم کفر و جادو در میادین شهر به آتش نمی کشند بدان دلیل نیست که انسانیّت رشد کرده است بلکه انسانیّت اصلاً از یاد رفته است . و لذا ... . و نیز اینکه آخرالزّمان است و خداوند هم در حال کشف حجاب و نقاب است و ما دیگر نمی توانیم غیورتر از ایشان باشیم و جانماز غسل دهیم